اضطراب (جلسه اول)

  • اگر اضطراب وجود نداشته باشد در مدت کوتاهی انسان‌های زیادی جان خود را از دست می‌دهند.

تصور کنید که از فردا، هیچ‌کس در دنیا احساس اضطراب را تجربه نمی‌کند. به نظر شما حیات انسان‌ در چنین دنیایی چقدر دوام می‌آورد؟ پاسخ ساده است: میلیون‌ها انسان، پس از چند روز جان خود را از دست خواهند داد!

مطابق با پژوهش‌های علمی، اضطراب هیجانی طبیعی و در عین حال ضروری برای همه انسان‌ها است. اضطراب، ابزاری است که بر تداوم حیات، حفظ امنیت، افزایش‌ هوشیاری در حین تصمیم‌گیری اثرگذار است؛ میزان ریسک‌پذیری انسان در انجام کارهای خطرناک را کنترل می‌کند و عامل مهمی برای رشد فردی است. برای روشن‌تر شدن اهمیت اضطراب به این مثال ها توجه کنید. فرض کنید تا دیروقت در محل کار مانده‌اید و با خستگی زیاد، پیاده به سمت خانه حرکت می‌کنید. با حضور در خیابانی تاریک و خلوت احتمالا کمی احساس اضطراب دارید. این اضطراب باعث می‌شود هوشیاری شما برای انتخاب مسیری امن‌تر و روشن‌تر بیشتر شده و آگاهی شما از محیط اطراف افزایش پیدا کند و هنگام عبور از خیابان به ماشین‌هایی که با سرعت بالا حرکت میکنند توجه بیشتری کنید. یا تصور کنید یک فرد در هنگام خرید ماشین دست دوم از بنگاه معاملات خودرو، احساس اضطراب طبیعی دارد. این اضطراب موجب می‌شود با دقت بیشتری اسناد و مدارک ماشین را بررسی کند و از کلاهبرداری و ضرر مالی جلوگیری کند؛ هزینه تعمیر یا تعویض قطعات فرسوده و بیمه سالانه را با هوشیاری بالایی محاسبه کند و همچنین با سطح توجه بیشتری به رفتار و گفتار فروشنده و متن قرارداد فکر میکند.

 

آغاز
  • الا بذکر الله تطمین القلوب

 

محتوا

اضطراب چیست؟

هر فرد ممکن است در برخی شرایط خاص دچار اضطراب‌های معمولی شود و این پدیده‌ای طبیعی است. اما بعضی وقت‌ها اضطراب از حد خودش فراتر می‌رود و زیاد می‌شود و به طور جدی بر عملکرد روزانه افراد تاثیر می‌گذارند.  اولین چیزی که از فرد گرفته می‌شود رفاه و حس رضایت است.

اضطراب اصطلاحی کلی برای اختلالات مختلفی است که با ترس، نگرانی و دلهره بیش از حد همراه اند.

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد:

آنا دختری 25 ساله است که دچار اختلال اضطراب اجتماعی است. وقتی که باید در یک دورهمی یا مهمانی شرکت کند، دچار اضطراب شدید می‌شود. قبل از رفتن به مهمانی، احساس بی‌قراری زیاد می‌کند و تمرکزش را از دست می‌دهد. به این فکر می‌کند که از چشم دیگران چطور به نظر می‌رسد، دیگران او را چطور قضاوت می‌کنند.. بسیار نگران است از اینکه جملات و کلمات نامناسبی در جمع بیان کند. با نزدیک شدن به زمان مهمانی، احساس انقباض عضلانی و تپش قلب شدیدی تجربه می‌کند. ترس او از اینکه دیگران متوجه اضطراب او شوند، دلهره‌هایش را بیش‌تر می‌کند و با تجربه‌ی این‌ها به خودش می‌گوید اصلا به مهمانی نرو! زندگی اجتماعی آنا دچار اختلال شده است، خیلی وقت‌ها دعوت دوستانش را رد می‌کند و هیچ تلاشی برای یافتن دوستان جدید نمی‌کند. او کم کم دارد اعتماد به نفسش را از دست می‌دهد.

متن زیر، بخشی از نامه م.ع است. جوانی 26 ساله، مسلمان و ساکن برمینگام که این نامه را برای یکی از دوستان نزدیکش نوشته است:

«شروع صبحی همراه با آرامش، مدتها است که برایم تبدیل به آرزو شده. طلوع آفتاب، هرروز اضطراب‌ها و نگرانی‌هایم را بیدار می‌کند. پس از بیداری دچار تپش قلب شدید می‌شوم. چشمانم را که باز می‌کنم، جنگ میان من و نگرانی‌هایم آغاز می‌شود. احتمالا می‌پرسی نگران چه هستم؟ نمیدانم. نگران همه چیز. خودم را مدام در حال تکرار اشتباهات زندگی گذشته می‌بینم. مدام از خود می‌پرسم آیا تلاش‌های من در زندگی هرگز کافی است یا نه؟ این احساس نگرانی دائمی را دارم که من هیچوقت کافی نیستم. برای دوستانم رفیق خوبی نیستم؛ شاید برای پدر و مادرم نیز فرزند خوبی نیستم؛ همیشه به خودم میگویم نکند هیچ‌یک از عباداتم مقبول خداوند نباشد! دستم خالی است!  ناامید می‌شوم و دوباره استغفار می‌کنم. دائما تمام کلمات و رفتارهای خودم و اطرافیانم را تجزیه و تحلیل میکنم. از آدمها میپرسم آیا از من ناراحتید؟ آیا باعث دلخوری شما شدم؟  فکر میکنم هر لحظه ممکن است اتفاق بدی رخ دهد. فکر کردن دائم به مرگ یا بیماری عزیزانم، آزارم می‌دهد. برادرم که تلفنش را جواب ندهد، سناریوی فاجعه‌های مختلف در ذهنم ساخته میشود. گاهی خود را قانع میکنم که با پیش‌بینی بدترین حوادث ممکن، میتوانم از ناامیدی و رنج محفوظ بمانم. اما بر خلاف انتظارم، بار سنگین نگرانی‌ها، همیشه نطفه هر نوع آرامش و شادی ماندگاری را در دلم خفه میکند. با این افکار فاجعه‌ساز، غرق در عدم اطمینان و ترس میشوم. اما در این دنیای مملو از خطرات، سعی می‌کنم تنها تکیه‌گاه امن و ریسمان محکمی که به آن چنگ میزنم، لحظاتی باشد که وضو گرفته و نماز میخوانم و پس از آن با خواندن آیات الهام‌بخش قرآن، از خداوند متعال طلب آرامش میکنم. و زیر لب تکرار میکنم الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[1]»

با خواندن نامه م.ع، میتوان تصور کرد که او هرروزه چه بار سنگینی از اضطراب غیرطبیعی را بر دوش می‌کشد. احساساتی که او از آن رنج می‌برد، بر کیفیت زندگی اثر منفی می‌گذارد. اما نکته مهمی که در نامه م.ع به چشم می‌خورد، این است که او اضطراب‌‌های خود را نسبتا می‌شناسد و با آگاهی درباره آن‌ها صحبت می‌کند. او می‌تواند نشانه‌های فیزیکی و روانی، موضوع افکار و دغدغه‌ها و عواملی که با اضطراب او ارتباط مستقیم دارند را نام ببرد.

پی بردن به نیروی والا که همه‌ی تدبیر در دست اوست و باور او چقدر مرا از این پیش‌بینی‌های ویران‌کننده می‌رهاند؟ فکر می‌کنم باید بیش‌تر با او سخن بگویم! بیش‌تر به او توجه کنم! همه‌ی سرگردانی‌هایم را به تو می‌سپارم که دلم از پنجره‌ی تو پر شود!

إِلهِي بِكَ هامَتِ الْقُلُوبُ الْوَالِهَةُ ، وَعَلَى مَعْرِفَتِكَ جُمِعَتِ الْعُقُولُ الْمُتَبايِنَةُ؛ فَلَا تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ إِلّا بِذِكْرَاكَ ، وَلَا تَسْكُنُ النُّفُوسُ إِلّا عِنْدَ رُؤْياكَ ، أَنْتَ الْمُسَبَّحُ فِى كُلِّ مَكَانٍ ، وَالْمَعْبُودُ فِى كُلِّ زَمَانٍ ، وَالْمَوْجُودُ فِى كُلِّ أَوَانٍ ، وَالْمَدْعُوُّ بِكُلِّ لِسَانٍ ، وَالْمُعَظَّمُ فِى كُلِّ جَنانٍ ، وَ أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ ، وَمِنْ كُلِّ رَاحَةٍ بِغَيْرِ أُنْسِكَ ، وَمِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ ، وَمِنْ كُلِّ شُغْلٍ بِغَيْرِ طَاعَتِكَ .

[1] الرعد- 28

keyboard_arrow_up